2 ماهگی آهوی مامان
قربونت برم مامان كه هر روز شيرين تر ميشي
ظهر سحر و بردیا اومدند دیدنت ، البته وقتی اومدند جیگر مامان هنوز خواب بود ،من و سحر هم که فکر می کردیم چون خیلی وقته خوابی باید بیدارت کنیم ، شیطونی کردیم و ...
تو هم که ظاهرا بدخواب شده بودی کلی بهونه گیری کردی و تا شب که عمه نادی و عمه روفیا اومدند بداخلاق بودی وقتی هم که یه کم مهربون شدی با اون چشمهات ازم پرسیدی آخه تو چرا مامان ؟؟ ولی مامان قول می ده که دیگه هیچوقت خواب نازنینت رو بهم نزنه ، تا قند عسل مامان همیشه بخنده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی