مسافرت
چند روز پیش بابایی از محل کارش بهم زنگ زد و گفت اگه دوست دارین برین مشهد به فکر بلیت باشید و برنامه ریزی کنید، و درست نیم ساعت بعد تماس گرفت که دلم خیلی درد میکنه و یه ساعت بعدش بهم گفت که دیگه طاقت نداره و بیا بریم دکتر و دکتر رفتن همانا و آپاندیسیت تشخیص دادن و بستری شدن بابایی همانا.
اون شب من و تو تا ساعت ١ بامداد تو بیمارستان بودیم و البته به شما اجازه ورود به بخش رو هم ندادند.برای همین بعد از اینکه بابایی از اتاق عمل اومد بیرون ، همکار من یا به قول تو عمو اسدیار ما رو تا خونه رسوند و شب هم شیوا جون دخترشون پیش ما بودند ، و همکار بابایی هم تا صبح پیش بابایی موند و این طور شد که مسافرت ما با ١٠ روز تاخیر انجام شد.
و البته از تاخیر پرواز بگم که پروازمون برای ساعت ١٨ بود ، که با تاخیر ٨ ساعته کیش ایر ساعت ٢ صبح پرواز کردیم و این که چه شلوغ بازاری تو سالن ترانزیت فرودگاه بین پرسنل حراست و مسافرها بود خود داستان مفصلی است.
صبح ساعت ٤ رسیدیم مشهد ، ١٢ ساعت الاف برای پرواز ، و تفاوت دمای بین کیش و مشهد که از دمای ٢٥ درجه کیش یه لحظه ، دمای ٤- درجه صبح سحر مشهد رو تجربه کردن خودش دلیلی شد تا بدنمون برای مبارزه با ویروس سرماخوردگی ضعیف باشه و ... و کلا از ٢ هفته مسافرتمون ١٠ روزش رو ٢تایی مریض بودیم.
عصر روز رسیدنمون رو که از آقای دکتر فریدحسینی برای سرفه های خشک تو وقت داشتیم و رفتیم اونجا که تست آلرژی گرفت وگفت دختر خوشگل مامان به ( گردو خاک - گرده گل - دود - بوی سرخ کردنی ، عطر و ادکلن و مواد شوینده ) حساسیت داره و هر زمان که در معرض این آلرژن ها قرار بگیره ، سرفه ها شروع می شوند. و حالا به این سرفه ها ویروس سرماخوردگی رو هم اضافه کنم که کلا تصمیم گرفتم پاییز و زمستون هوس مسافرت نکنم.
به هر حال از این نکات منفی که فاکتور بگیریم تجدید دیدار خانواده یه چیز دیگه است و کلی بهمون انرژی داد. مخصوصا به دخمل گلم