شیطونی های مارال
دختر ناز مامان این روزها خیلی شیطون شده ، بابایی خرده نون های سفره رو میذاره پشت پنجره و چند تا کبوتر و مرغ مینا عادت کردند و میاند غذا میخورند ، وقتی که صدای بق بقو کبوترا یا جیغ جیغ میناها رو میشنوی میدوی سمت پنجره و میگی پخ .
طفلکی ها پرواز میکنند و تو بهشون میخندی.
عاشق این هستی که بری روی مبل و بدو بدو بخوای خودتو بغل من یا بابایی بندازی
وقتی که ما یه لحظه حواسمون نیست و غافلگیر میشیم کلی بهمون میخندی . من که از این کارت خیلی میترسم چون یه لحظه غفلت کافیه که رو هوا بدوی و بخوری زمین.
کافیه در حمام باز باشه مثل جت خودتو میندازی تو حمام و برای بیرون آوردنت کلی مکافات داریم . وقتی هم که میری تو وان خودت کلی آب بازی میکنی
و تا دوش رو بازمیکینم که آب بگیریمت دوباره جیغ جیغ راه میندازی یعنی نه میخوام بیشتر بمونم و وقتی میاریمت بیرون کلی گریه .
وقتی یه کار بد انجام میدی مثلا غذا رو میریزی زمین یا یه ظرف رو میشکنی کلا خودت رو میزنی به کوچه علی چپ و با دستهات اینجوری میکنی
البته این کار رو وقتی دنبال چیزی میگردی و میخوای بگی کو ؟ یا میخوای که بگی نیست هم انجام میدی
چند روز پیش برات یه عروسک جدید گرفتیم و تو کلی باهاش حال میکنی- میذاریش بغلت و گاهی وقتها لالایی اش میکنی و گاهی با شیشه بهش آب میدی وقتی هم که من بهت قطره میدم اصرار میکنی که قطره چکون رو بدم بهت که خودت به عروسکت قطره بدی