زندگي مامان ، مارالزندگي مامان ، مارال، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

مـــــارال هدیه ناب خدا

یک روز کاری با مارال

1391/6/5 18:25
نویسنده : مامان مارال
760 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز عصر با خودم بردمت سرکار، هلیا دختر همکارم هم اومده بود و خودش رو کتی کرده بود مثل عروسکت( البته هلیا به من گفته که خاله به کسی نگی که این عکس منه اگه پرسیدند بگو این خود کتی بوده اومده با مارال عکس گرفته و  ... )  و تو که نمیتونستی درک کنی چرا صورتش این شکلی شده ، همه اش دستمال کاغذی بهش میدی که صورتت رو تمیز کن .

 

قربونت برم که این همه تمیزی... وقتی تو خونه رو فرش آب میریزی میری دستمال میاری و میکشی به فرش و بعد هم بدو بدو میری میندازی تو سطل آشغال.خلاصه بگم بازرس خونه هم شدی و اگه جایی خاک بشینه با انگشت میزنی بهش و میای به مامان یا بابا میگی آ آ یعنی به من میگی حواست مامان به گرد وخاک باشه ها.

 

مترجم مارال

بابی = بابا   البته خود کلمه بابا رو هم بلدی و اگه بخوای مخفف کنی میکنی میگی بابی

ادر = پدر

اسی = افشین

آمه = عمه

ماما = مامان

آنانا = آنا

آبه = آب

ایا یا = علیرضا

فوف = روفی

اب = اسب

پوف = رستوران بوف

دده = احساس صمیمیت برای کسی بعنوان دوست

وای وای = کار بد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)